متن آهنگ مسلخ از محسن چاوشی
داغِ جوون دیده ی پرپر، منم
مسلخ سروای تناور، منم
باغِ گُلِ بی بَر و بی برگ، من
حرمتِ آهوی جوون مرگ، من
ناجیِ باغِ گلِ بی برگ، کو؟
ضامنِ آهوی جوون مرگ، کو؟
شب شد و پیکِ تب و غم، سر رسید
عطرِ گلاب، از خود قمصر رسید
شعر : علی اکبر یاغی تبار
جنگ و جُل و جهل و جنون آوردن
دختر شاه پریونُ بُردن
حالِ من از رفته و مونده، بد شد
قالیِ کرمون توو دبی، لگد شد
غیرتِ من، خارِ بیابون شده
بی تو، کفن خوابِ خیابون شده
بغضِ من از سنگ و سفاله… ولی، این من و این گریه
بگو یا علی!
هق هقِ ابرای جهان، در توئه
آخ نگو! بغضِ اخوان، در توئه
رحم به ابرای بهارم کنین
شاخه گلی، خرجِ مزارم کنین
جهل و جُل و جرم و جنون آوردن
دختر شاه پریونُ بُردن
دستِ عجم خار رطب می خوره
شیره ی نخلارو عرب می خوره
تا میری آتیش بکشی، غماتو
پیرهنِ عثمون می کنم، صداتو
از من و از غیرتم ای هم نفس
گریه به خاک پدری موند و بس
تا میری آتیش بکشی، غماتو
پیرهنِ عثمون می کنم، صداتو
تا میری آتیش بکشی، غماتو
پیرهنِ عثمون می کنم، صداتو!